طاها جون ماطاها جون ما، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره
مـــامــــان نســترنمـــامــــان نســترن، تا این لحظه: 38 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره
بـابـا شـــیـــرزادبـابـا شـــیـــرزاد، تا این لحظه: 40 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره
پیمان عشق من وباباییپیمان عشق من وبابایی، تا این لحظه: 17 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

***میوه بهشتی مامان وبابا***

پسر شجاع

چند روز پیش یه سوسک داشت تو اتاق راه میرفت اومدی بهم گفتی مامان پیف پاف بده سوسک بکشم منم از اونجایی که پیف پاف خطرناکه حواست رو پرت کردم وبهت دمپایی دادم تا بری سر وقت آقا سوسکه ورفتم دنبال  کارهام ولی وقتی برگشتم با این صحنه مواجه شدم           اینجا هم عکست رو آوردم جلو تا آقا سوسکه کاملا تو دست شما نمایان بشه ...
29 دی 1390

اثار پیکاسوی دهه ۸۰

اینم عکس نقاشی های پیکاسوی مامان                                 البته شما نقاشی زیاد میکشی اما مامان از این دوتا خوشش اومد و واست نگهشون داشته کاش از دستهای رنگیت هم عکس میگرفتم ولی عیب نداره باشه دفعه بعد ...
29 دی 1390

دلتنگی مامان

سلام عزیز دلم چطوری قند عسلم امشب بی خوابی زده به سرم آخه امشب جای بابایی خیلی خالیه ٢ساعت پیش بابایی رفت شمال واسه یه ماموریت کاری البته خونه مامان مریم هم میره یه سر میزنه تا لحظه آخر هم قرار نبود بره            (مامانی بین خودمون بمونه خیلی خوشحال بودم که نمی ره آخه اصلا طاقت دوری شو ندارم)  اما دقیقه نود قرار شد که بره موقع رفتنش نزدیک بود گریه ام بگیره اما خیلی خودم رو کنترل کردم که مبادا بابایی ناراحت بشه  امیدوارم خدا پشت وپناهش باشه و کارش هم با موفقیت انجام بشه من وشما هم تنها شدیم تا جمعه غروب هم تنها هستیم الان که دارم مینویسم شما فرشته نازنینم لا لا کردی وخونمون خیلی سوت وکورشده( هههههه ببین بابایی منو دست چه کسی س...
29 دی 1390

یه خبر جالب

  سلام مامانی امروز اومدم یه خبر خوشحال کننده بهت بدم       امروز صبح ساعت٤ از خواب بیدار شدم تا جاتو عوض کنم کلی دلهره داشتم آخه دیشب بابایی واسم بی بی چک خریده بود وقرار شد من صبح تست بدم وقتی انجام دادم باید چند دقیقه صبر میکردم تا نتیجه معلوم بشه واسه همین چشمام رو بستم جرات نمیکردم نگاه کنم با کلی استرس چشمام رو باز کردم بله  قرار بودخدا یه فرشته کوچولوی دیگه هم بهم بده                   بی بی چک رو آوردم گذاشتم رو میز چند بار دیگه هم رفتم نگاهش کردم از ساعت ٤ که بیدار شدم تا ساعت٧ صبح بیدار بو...
19 دی 1390

آقاطاها ودوستش سما’ خانمی

  جمعه هفته پیش(نهم دی ماه )دوست بابا جون عمو میثم به همراه خانوادشون اومدن خونمون اولش شما خیلی خجالت کشیدی طوری که از خجالت چشمها توبسته بودی سما کوچولو دخمل گلشون هم همش دستات رومی گرفت ومیگفت دستت رو بردار بیا بازی کن بالاخره  بعد از کلی کلنجارخجالتت ریخت وبه قول معروف یخت آب شد وکلی با هم بازی کردید دوچرخه سواری ،تاب بازی وکلی هم آتیش سوزوندید حتی لباست رو هم پاره کردی وقتی هم بهت گفتم لباست چرا پاره شد گفتی شوفاژ پاره کرد.سراغ لوازم آرایش مامانی هم رفتید سما خانمی تمام دستهاش رو با خط چشم سیاه کرده بود شما هم دستهات رو با سایه نقاشی کرده بودی وسایه مامان رو هم شکسته بودی البته فدای سرت عزیزدلم فقط واست مینویسم که ب...
13 دی 1390

تولدت مبارک نی نی وبلاگ

            هووووووووووووووووووورا              **نی نی وبلاگ 1ساله شد **    تولدت مبارک خانه مجازی نی نی ها    امیدوارم 1000ساله شوی وهمیشه با ما بمانی ...
10 دی 1390

هدیه دایی محمد

چند روز پیش دایی اومد خونمون و دو تا کادوی خوشگل واسه گل پسر مامان هدیه اورد دست شما درد نکنه دایی جون  این خانم ماهی خوشگل هم از دهانش کلی حباب های زیبا میریزه بیرون وای خانم ماهیه اگه بدونی خونه مامانی رو به چه وضعی در اوردی همه جا رو لیز کردی   واااااااااای که با این تفنگت چقدر مامانی رو هدف گرفتی وکشتی عزیزم                               حتی یک بار هم به شوخی هدف بابایی شدم از دست شما پدر وپسر شیطون     ...
10 دی 1390

تولد مامانی

سلام خوشگل مامانی امروز (٢٩ آذر)تولد مامانیه از صبح تا حالا چند بار گفتی تولدت مبارک مامانی قربون گل خوشگل خونمون بشم بابا جون هم وقتی ظهر یه سر اومد خونه واسم هدیه گرفته بود یه جفت گوشواره طلای خوشگل ممنون همسر عزیزم وقتی بابایی رفت بهت گفتم تو واسه مامان چی کادو میخری گفتی دستکش گفتم واسه چی گفتی ظرف بشوری قربونت برم هدیه تو به من یه عالمه از اون بوسه های شیرینته به همراه تن سالمت عزیزدلم                                          &...
29 آذر 1390